۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

روزمرگی

برنامه‌ی کاری امروزم را با جزییاتش نوشته و گذاشته روی میزم، چه خوب.
این یعنی امروز به جز یک سلام زورکی دیگر حرفی بین ما دو نفر رد و بدل نخواهد شد، چه خوب.
ظهر کم کم سر و کله‌ی بقیه پیدا می‌شود، چه خوب.
تا عصر گرفتار کارهای ردیف شده هستم، کار سختی نیست بیشتر حسته‌کننده و کسالت‌آور است.
بهداد و دارو دسته‌اش در خبرگزاری رسمی دولت، پا به پای کیهان پیش می‌روند.
این ستون زمزمه با آن خبرهایش...

برنامه‌ی رادیویی شب بخیر کوچولو را یادتان هست؟
9 شب، گنجشک لالا، قورباغه لالا ولی هیچ‌وقت نمی‌گفت الهام لالا!
الهام هم همان موقع حتی زودتر هم رفته برای لالا، بعد از آن طرف ساعت سه بیدار می‌شود و خودش هم نمی‌داند باید چکار کند.
آقای برادر که نیست، یک نفر چنان جو گیر می‌شود که نگو!
لیاقتش را نداری، حالا برو از صبح برو توی آن دفتر و پشت میزش بشین تا عقده‌هایت بیشتر خودنمایی کنند.
باید از کمیته‌های استعدادیابی دولت نهم تشکر کرد.
کشف مسوولانی با چنین نبوغ و استعدادی کار هر کسی نیست، نمونه‌اش همین مدیران فرهنگی استان پر مدعای فارس.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر