۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

حالمان هم بهتر است

قله‌ی کوه؟! وسط راه یا پای کوه؟ اصلن به خودتون فشار نیارید جمعه است و من تنها چند قدم با تخت مبارکم فاصله دارم؛ کوه کجا بود؟ پایه‌های کوه رفتن کجا بودن؟ ابن روزها خودم هم تا در کوچه به صورت مشنگانه می‌رم چه برسه به کوه رفتن.
چند روزی است این فشار ما دچار نوسان شده؛ افتاده کف زمین و مدام هم قرتی بازی در می‌آورد، ما را بسته‌اند به انواع و اقسام جوشونده و معجون‌ها از چای سبز و سفید گرفته تا عسل و زنجبیل و...
دیروز مجبور بودم سر کار هم بروم و به صورت رسمی از قیافه‌ام هم کفرات می‌بارید چه برسد به اخلاق‌م که حوصله هیچ‌کس را نداشتم و خودشان هم فهمیدند.
حالم خوب نبود که پست قبلی را گذاشتم، بعد دیدم دارم بقیه را هم ناراحت می‌کنم سریع برش داشتم، ببخشید.
الان به مدد آن جوشنونده‌ها و کمی استراحت بهترم و چه بدبختی بزرگ‌تر از اینکه باید اتاقم را که به بازار ابوسفیان گفته زکی، تمیز کنم!
درسته که نزدیکه عید و خیلی‌ها خوشحالن از اومدن سال نو و بهار، ولی بهار هیچ‌وقت فصل دوست‌داشتنی من نبود که بخوام این روزها براش لحظه شماری کنم و یا حالم خیلی خوب باشه چون بهار داره می‌آد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر