۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

اندِ بصیرت

صبح ساعت ۸ از خواب بیدار می‌شوم و بعد سلانه سلانه خودم را جمع و جور می‌کنم که با دلی نارضا و ناخرسند راه بیفتم سمت اداره.
تا برسم از ۹ و ۳۰ دقیقه هم گذشته. چرخی دور خودم می‌زنم و به زور چند تایی خبر آماده می‌کنم. نا‌سلامتی همین خبر‌ها می‌شود حقوقم ولی وقتی دل خوش نباشد وقتی دل راضی نباشد گور پدر پول.
خبر‌ها زیاد است ولی این روز‌ها بیشتر شوت می‌شوند درون سطل زباله.
می‌گوید اگر می‌توانی خبرهای بیشتری بده! می‌گویم خبر هست ولی حس خبر دادن نیست.
می‌گه این یعنی اندِ بصیرت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر