این روزها واقعن حالم خوب است.
از کلاسهای دوره آموزشی و خواندن مطلب جدید لذت میبرم، علاقهمند شدم برای پیگیری زبان.
یکی دو باری از خانه بیرون رتهام برای دیدن دوستان، یکی را دیدم و دیگری فراموش کرده بود ساعت ملاقات را.
یک روز کامل هم به اینترنت وصل نشدم، هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد! یعنی اگر بخواهم میتوانم مدت زمان حضورم را در نت و الافیهایم را نیز مدیریت کنم.
نامه را که از دادگاه گرفتم انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده است، حتی مثل قبل حریص کار کرن و برگشتن سرکار نیستم... تمام این مدت انگار منتظر بودم همان قانون نیمه جان بگوید (از گفتن که گفته بود) فریاد بزند که من ممنوعیتی برای کار کردن ندارم!
کار کردنف درس خوندن، احساس امنیت از حقوق طبیعی منِ و همه اسنانهای دیگه ولی خب، هستند کسانی که خودشون رو صاحب اختیار همه چیز میدونن... بیخیالاتش!
من حالم خوبه و تو این حال خوب میتونم کلی انرژی مثبت به بقیه بدم، خوب بودنم جوری هست که یکی از دوستان چتی میگفت تو با الی همه چهار سال گذشته فرق کردی، اصلن یه جور متفاوتی حالت خوبه...
بعله این خوب بودن متفاوت به خاطر اون حرص خوردنها و ناامیدیهایی هست که چندین ما همراهم بود...
شکرت خدا:)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر