"او" یک متانت و نجابت خاصی دارد، برعکس من که عجول هستم و بیشتر اوقات جملهها را همان طور که به ذهنم میرسد میگویم ولی "او" بیشتر اوقات آنها را مز مزه میکند و بعد تحویل من میدهد...
گاهی که بر میگردم و چتها را میخوانم کاملن مشخص است که در پس جملههای او چقدر تامل هست و جملههای من چقدر عجولانه.
به نظرم رفتارها و برخوردهای "او" نتیجه کار تشکیلاتی است که دوستش داشته، بودن با آدم هایِ کار درست و تلاش برای بهتر شدن.
برعکس من همیشه یک تنهایِ تک رو بودم، با جمع سازگاری ندارم.
چرا؟ چون آخرش همه مسوولیتهای میافتد روی دوش خودم و من هم خدای خرحمالی کردن هستم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر