۱۳۹۱ اسفند ۱۲, شنبه

نیش زنبور

اهل بیت صبح پنجشنبه عازم جنوب شدند برای تجدید خاطرات ذوران بچگی و جوانی.
من مانده‌ام با باغچه سبزیجات، گل‌های مروارید، پامچال و بنفشه و سه کندوی چوبی زنبور.
باید حواسم باشد این گل‌ها پژمرده نشوند، سبزی‌ها بی‌آب نماند و آب ظرف زنبور‌ها اندازه باشد چون اگر از یک حدی کم شود وقتی زنبور‌ها می‌خواهند آب بخورند می‌افتند توی ظرف و می‌میرند.
خلاصه این وضع منِ الاف بوده تا امروز عصر که برای سرکشی رفتم توی حیاط و دیدم دو تا زنبور افتاده‌اند توی ظرف آب.
هنوز زنده بودند و حرکت‌های ظریفی داشتند، خلاصه هر دو تا را آوردم بیرون اول یکی را که بیشتر حرکت داشت گذاشتم کف دستم و کمی از نفسم دمیدم بهش تا شاید جان بگیرد.
بعد دومی را گرفتم کف دستم و سعی کردم عمل احیا را برای او هم انجام دهم، وضعیتش تغییری نکرد با کمک انگشت شصت و سبابه گرفتمش که بگذارمش وسط گل‌ها که مورچه‌ها زوذ ذخلش را نیاورند ولی در یک اقدام شنیع و غیر اخلاقی ماتحتش را روانه شصتم کرد و دیدم نیشش گیر کرد توی پوست انگشتم... چنان سوزاندنم که مپرس... سعی کردم با انگشتان دست دیگر نیش را از توی پوست در آورم که یک تکه نازکی از نیش ماند سر جایش!
انگشتم به شدت می‌سوخت، پریدم طبقه بالا تا با کمک «زد» باقی مانده نیش را بکشیم بیرون.
او هم دستپاچه شده بود و تنها کاری که توانست بکند فشار داد انگشت بود تا کمی خون بیرون بیاید و بعد هم با پنبه‌ای آغشته به آبلیمو از درد نیش بکاهد.
خلاصه برای دقایقی انگشتم ورم کرد ولی انقد با آبلیمو باهاش ور رفتم که حالا اوضاع طبیعی شده.
خلاصه این هم از تلاش‌های انسان دوستانه بنده برای نجات زنبور بی‌معرفت.

۱ نظر:

  1. آخی تو خونتون کندو عسل دارین؟
    چه جالب
    اما خدا بهت رحم کرده
    شنیدم نیش زنبور گاها به قدری خطرناک هست که جون آدمیزاد رو تهدید میکنه

    پاسخحذف