ما؟ مردمی پر ادعا، غر غرو، مرغ همسایه غازه، هنر نزد ایرانیان است و بس، آماده برای امضای پتیشن، منتظر راه انداختن کمپین و...
«او» و هزارن نفر مثل او هستند که این چند سال را عیدها یا در زندان سپری کردهاند یا در غربتِ اجباری...
خب من دلم میگیرد وقتی میبینم مردمی که مدام توی اتوبوس، تاکسی و صف کوفت و زهر مار دارند نق میزنند و فحش میدهند این روزها همین جور برای خرید از این مغازه به آن یکی میروند و حاضر پولی را که باید صرف تولید میشده برای خریدن اجناس بنجل با آن قیمتهای کاذب هزینه کنند. بالاخره باید از یک جایی به صورت عملی نشان داد که نسبت به این وضع معترضیم، پس کی؟ چطور؟
بعد هم طرف خیلی خوشحال میگوید کی گفته مردم مشکل اقتصادی دارند؟ شما خیابانها و مغازهها را ببین...
نه اینکه از شادی مردم ناراحت باشم ولی این مردم چرا به مسکنهای مقطعی عادت کردهاند، یعنی احساس مسخره شدن بهشان دست نمیدهد؟ یعنی به این فکر نمیکنند که باید خودشان کاری کنند نه اینکه منتظر معجزه باشند؟
حلقه دوستام رو که نگاه میکنم میبینم همه کسانی بودند که تمام تلاششون رو کردند برای بهبود، برای اصلاح... هر کدوم هم به نحوی هزینه داده... کسی منتظر بقیه نبود ببین اونا چیکار میکنند یا خواهند کرد... هر چی در توان خودش بود رو انجام داد، کوتاهی نکرد.
حالا؟...
حرف دل من رو زدی، خوشبختانه تو ایرانی و مثل من فحش نمیخوری×
پاسخحذف