۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه

از این روزها/1

تا همین سه سال پیش هم عاشق بستنی شکلاتی بودم بعد از یه تاریخی دیگه همه اون چیزهایی که یه زمان خیلی دوستشون داشتم، خیلی برام مهم بودن، خیلی ارزش داشتن شدن چیزهای معمولی... بود و نبودشون علی السویه است.
همین چند دقیقه پیش تو تاریکی کورمال کورمال بلند شدم رفتم سر فریزر، بستنی برداشتم نشستم پشت میز یه قاشق گذاشتم تو دهنم و به اسم دخترای میر فک کردم... به میر و همسرش که یعنی چیکار می‌کنن این روز‌ها! که آیا تبعید بهتر از حصرِ؟
قراره چی بشه آخرش؟
بستنی کمک می‌کنه تو تنهایی خودم یه کم خنک شم فقط، اصلن نفهمیدم مزه چی می‌داد...
مناظره دیروز یه حس سرخوردگی جمعی رو دوباره رقم زده، البته بر اساس نوشته‌های پلاس می‌گم.
شایدم من اشتباه می‌کنم، ولی در کل حس خوبی ندارم.
پ. ن: چند روزی هست که به صورت منظم تری خاطرات بی‌نظیر بوتو رو می‌خونم.
دیکتاتوری، خفقان، حصر، تبعید، کودتا، جنگ و قتل و عام و کشتار انگار جز لاینفک منطقه خاورمیانه و کشورهای دور و اطراف ماست.

۱ نظر:

  1. والله بر اساس فیس بوک که ملت به تحقیری که نسبت بهشون شده بی توجهند و کلی هم خندیدند!
    من رو هم در گوگل پلاس اد کن لطفا اگر امکانش هست:)) همون ایمیل وبلاگ

    میر ما میر ما! بیچاره چه همه این روزها دارن ازش مایه میذارن و نمیدونم خودش چی میکنه..

    پاسخحذف