۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

چند پاره/4

-قرار بود نتیجه انگشت نگاری بین یک هفته تا دو هقته بیاید، ۱۲ روز شده و خبری نیست.
چند باری رفتم توی سایت پست و با وارد کردن شماره مرسوله پیگیر شدم ببینم کجا گیر کرده ولی می‌نوشت اطلاعاتی اضافه نشده.
تصمیم گرفته بودم فردا بروم پست و خبری بگیرم. هی دلشوره افتاده بود به جانم نکند توی آدرس اسم شهر را ننوشتم و مانده‌‌ همان جا یا مثلا سر خورده افتاده گوشه کناری و کسی ندیدتش.
خلاصه همین چند دقیقه پیش دوباره وارد سایت پست شدم و چک کردم دیدم اه! بالاخره بعد ۱۳ روز تکانی خورده و در راه است و یحتمل فردا پس فردا برسد.
-حکمن خبر پیدا شدن دستگاه شنود در دفتر آن نماینده خوب مجلس را شنیده‌اید، دم ش گرم با نامه‌ای که نوشته و حرف‌هایی که زده، حالا شما فک کن چه‌ها که بر سر مردم عادی و از همه جا بی‌خبر نمی‌آورند تازه کسی هم جرات اعتراض کردن ندارد...
کلن یکی از نزدیکان خود سیستم باید بکند تویِ چشم سیستم مگر نه مردم عادی دستشان به کجا بند است؟
-خدا کار آدم را در این مملکت به چند جا حواله نکند یکی بیمارستان، دیگری دستگاه انتظامی و آن یکی دستگاه قضا... الهی آمین.
-امروز تصمیم داشتم دو تا مطلب یکی درباره کتاب و دیگری مطلبی درباره درست نوشتن را برای جایی آماده کنم که کردم، کتاب خاطرات سرخپوست... را هم تمام کردم و بسی لذت بردم، یک یادداشت کوتاه اقتصادی نوشتم که راضی‌ام ولی زبان را نخواندم... فردا جبران می‌کنم.
-کاش وقتی می‌گفتم حوصله آدم‌ها را ندارم صدایم می‌رسید به همه آنهایی که باید برسد. یک دوست دوران دانشجویی دارم که حالا تصمیم گرفته با شوهرش کوچ کند و بیاید در شهر ما ساکن شود، زنگ زد که آمده‌ایم اینجا دنبال خانه! یحتمل توقع دارد من هم بروم همراه‌شان ولی من حوصله کسی را ندارم مخصوصا آدم‌هایی که این چهار پنج سال اخیر از من و زندگی‌ام زیادی فاصله داشته‌اند... کاش درک کند و توقعی نداشته باشد. هر چند پشت تلفن گفت من در شهر غریب هستم و این‌ها ولی خب شوهرش که هست ماشین هم که دارند، من توی این هوای گرم با کار جدیدی که چوریده‌ام کجا بروم دنبال این‌ها؟! بذار فک کنن بی‌معرفت و بی‌شعورم! والله.
-همین چند دقیقه پیش وسط نوشتن این پست احساس کردم باید بروم کله‌ام رو بکنم زیر آب، احساس به جا و درستی بود الان با یک کله خیس نشسته‌ام و دارم بقیه این روزمره گی‌ها را می‌نویسم.
-یکی از ضرورت‌ها و واجبات یک اتاق داشتن پنجره است، پنجره‌ای که باز شود به سمت درختی یا یک فضای سبزِ آرامش بخش و شب‌های تابستان نسیم خنکی پهن شود همه جای اتاق.

۱ نظر:

  1. اخ اخ امان از این اوضاع توقعات مردمی! به نظر من ب
    و خیلی دلم میخواد کمک کنم ولی کارم اینطوریه و فرصت ندارم و ال و بل و یکی دو تا راهنمایی از پشت تلفن بکن.

    پاسخحذف