۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه

چند پاره

یکم- چند روزی است یک دوست نه چندان صمیمی قدیمی، کاری را پیشنهاد داده که این روز‌ها بیشتر ساعات روز را درگیر انجام دادن آن هستم، راضی‌ام.
دوم- بعد از یکسال و اندی بدون اینکه حکم اخراج به من بدهند و یا حتی زنگی بزنند، تماس گرفته‌اند برای برگشت مجدد به سرکار! خوشحالم؟ نه چندان، صرفن بازگشت به کار سابق یک وسیله اس برای رسیدن به اهدافی بزرگ‌تر شاید هم تا حدودی انتقام.
سوم-در فیس را تخته کردم، چرا؟ گاهی بیش از حد به من استرس وارد می‌کند، گاهی اعتماد بنفسم را ضعیف می‌کند و گاهی مرا درگیر بازی‌های خاله زنکی می‌کند. از این وضع راضی نبودم.
چهارم- تنها کسی که می‌تواند کمک‌ام کند خودم هستم، پس خوب کار می‌کنم، روزانه مطالعه می‌کنم، استفاده از اینترنت را هدفمند می‌کنم و در هفته ساعاتی را با کسانی که دوست می‌دارم می‌روم کافه یا پیاده روی‌های طولانی.
پنجم- برای آدم‌هایی که خودشان به فکر خودشان نیستند هم دیگر غصه نمی‌خورم، حرص نمی‌خورم و سعی می‌کنم مثل خودشان با آن‌ها رفتار کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر