۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

منِ این روزها

از خودِ این روز‌هایم به دلیل اینکه روزی هفت تا هشت ساعت کار می‌کنم و در کنارش یادداشتی می‌نویسم، کتابی می‌خوانم و چیزهای جدیدی یاد می‌گیرم راضی‌ام.
ولی از هر لحاظ دیگری که فکرش کنید اوضاع خوبی ندارم. به شدت دلتنگم و سعی می‌کنم بروز ندهم!
موردی را که چندین بار سفارش کرده بودم به مادرم که به پدرم نگوید صاف گذاشته کف دستش ولی مثلن اگر بگویم فلان مورد را برو بهش بگو می‌گوید مگر خودت زبان نداری؟!
حالا نه اینکه مورد خیلی خاصی باشد بلکه یک مورد کاری بود که می‌خوساتم به سرانجام برسد و از آنچا که پدر اینجانب توده‌ای از انرژی‌های منفی و آیه یاس و نا‌امیدی هستند نخواستم خبر دار شود.
بله آدمیزاد اگر به مادرش هم نتواند اعتماد کند بهتر است برود بمیرد‌‌ همان کاری که خیلی وقت پیش باید انجام می‌دادم ولی خب مواردی برای میل به زندگی وجود دارد که باید آن‌ها را جدی گرفت.
نمی‌دانم چرا تا حالا شیر کاکائوی کاله نخریده بودم، انگار کیفیتش بهتر از دیگر شرکت هاست... البته که قرار است لبنیات گران‌تر شود و مطمئنن آب بیشتری به محصولات بسته خواهد شد.

۱ نظر: