۱۳۹۲ شهریور ۱۰, یکشنبه

از زندگی

یک-هوا نسبت به یک ماه گذشته خیلی خنک‌تر شده، از ان گرمای عصبی کنند و از ان هوای دم کرده خبری نیست. شب‌ها انقدری هم هوا خنک می‌شود که پتو را می‌کشم روی خودم و راحت می‌خوابم تا خود صبح.
دو- چقد این آدم‌های خوش ظاهر و خوش تیپ با آن موهای نقره‌ای و گا‌ها یک دست سپید که این روز‌ها شده‌اند دولتمردان یازدهم به لحاظ روحی و روانی انرژی مثبت می‌دهند، امید که در مسوولیت‌هایی هم که به عده دارند کاری به پیش ببرند.
سه-شانس اوردم که با پل استر نازنین آشنا شدم و خیلی بیشتر سانش اوردم که آشنایی‌ام با او از کتاب بخور و نمی‌ر شروع شد. شرح حال زندگی‌اش تا سی سالگی و بعد‌تر کتاب‌های دیگرش. حالا دارم کتاب اختراع انزوایش را می‌خوانم. باز هم خاطراتش است این بار از زمان فوت پدرش.
چهار-پارسال وقت داشتم می‌رفتم کلاس بدمینتون، خیلی هم راضی بودم ولی بعد از عید بی‌خیالش شدم و البته تابستان که مطمئنم کلاس خیلی شلوغ شده و بهانه‌ای شد که نروم. اخیرا شب‌ها بعد از نصف شب به شدت گرسنه می‌شوم اغلب اوقات بلند می‌شوم بساط ماکارونی به راه می‌اندازم. روز‌ها هم گا‌ها زیاد می‌روم سر یخچال انقدر که خودم گاهی کلافه می‌شوم. حالا یک رژیم ۱۵ روزه را شروع کردم ببینم چقد دوام می‌آورم. خبری از نان و برنج نیست تا دو هفته.
پنج-اگر شد سه شنبه که بلیت سینما نیم بهاست برویم یک فیلم جدید ببنیم.
شش- انقدر قیمت مانتو و کفش و الخ تصاعدی بالا رفته که حتی وقتی فقط از جلو وی‌ترین مغازه‌ها رد می‌شوم و قیمت‌ها را می‌بینم استرس می‌گیرم. ملت چطور دارن زندگی هاشون رو می‌چرخونن؟!

۱ نظر:

  1. شش- ملت میگذرونند. واللا من که هر کس رو در فیس بوک دارم عکسهاش مانتوهای خدا تومنیه و در حال سفر به اقصی نقاط دنیا!
    پنج- بسیار خوب
    4- خدا اراده ات رو به من بده
    3- نظری ندارم
    2- به شدت موافقم حتی با اینکه رای ندادم و ....
    1- اینجا پاییز شده سرد و ابری

    پاسخحذف