یک- وضعیت اینترنت این چند روزی فراتر از افتضاح بوده، نمیدانم باز چه درد و مرضی افتاده درجان این جماعت جاهل.
دو- اگر نبودند این رفقای پلاسی، این دوستهای نادیدهای که با نوشتهها و عکسهاشان حال ادم را از فنا و نابودی نجات میدهند، باید میافتادم یک گوشه و میخوابیدم تا صبح دولتم بدمد مثلن!
سه- اگر خانواده مقتول رضایت ندهند، فردا صبح ریحانه اعدام میشود... خدا کنم که رضایت بدهند.
چهار- به مادر میگویم شاکیام از آن امام زمانی که نمیآید مسوولیت سربازانش را بر عهده بگیرد یا اصلن فریاد بزند که اینها را من قبول ندارم، خودشان را، افکار بیمارشان را، ظلمهایی که میکنند را...
پنج- مردها چرا انقدر گاهی بیخیال، دل گنده و بیتفاوت هستن؟ چرا حساسیتهای طرف مقابل را درک نمیکنند؟ چرا درک نمیکنند که گاهی باید ناز بکشند، اصلن ناز کشیدن به درک! بفهمند طرف مقابل کمی نیاز به گذشت زمان دارد، کمی محبتِ صبورانهتر.
شش- انقدر روحیهام خوب نیست که بعد از خواندن نوشته دوستان کامنتی بگذارم ولی همه را میخوانم.
هفت- باید زودتری خوب شوم، میشوم حتما.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر