۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه

88، سالی که تمام نمی شود

بیکاری دارد فشار می آورد، بیش از همیشه. نه که این مدت بیکار کامل بوده باشم ولی بیگار صد در صد بودم. چند جایی کار کرده ام و حق و حقوقم را نمی دهند! لعنت که اعتماد کردم به آدم های سابقا دوست و همکار...وعده امروز و فردایشان عذاب آور تر و آزاردهنده تر است.
دنبال کار جدی هستم. دیرور در راه رفتن به کافه پیامکی فرستادم برای آقای ت ببینم از تبعید برگشته یا نه؟ مشخص شد درد مشترکی داریم به عنوان لطف دوستان!
برای او هم دوستان معظم پرونده ای ساخته اند که قرار شد شرحش را بعدتر بدهد. خلاصه اینکه آدمی زاد ضربه های اساسی را نه از دشمن و غریبه بلکه از همین آدم های به ظاهر دوست و نزدیک می خورد! هی هی...
وسط غوغا و هیاهوی جام جهانی فوتبال و بازی های والیبال، بازداشت هایی در حال انجام است!
این استرس، این نگرانی ها و الیته سال 88 هیچ وقت هیچ وقت تمام نمی شود.
دیروز به مامانم گفتم، 88 هیچ وقت تمام نمی شود...با بعض.

۱ نظر:

  1. تمام نمیشود..
    کی میری فرانسه.؟ من وسط اگوست دارم میرم

    پاسخحذف