آدمی زاد است دیگر برای تنبلیها و پشت گوش انداختنهایش هم دلیل میتراشد، چه دلیلها.
مثلن آدمی زادی مثل من به خودش میگوید اینجور که نمیشود نوشتف حتما اگر روزی پشت میزی مثل میز جودی آبوت بشینم حس نوشتن خودش سرازیر میشود و آن وقت است که دیگر... که دیگر چی؟
خودم هم نمیدانم که دیگر چه میشود.
بعد مثلن برای خودم توجیح میکنم که فلانی که خوب مینویسد به خاطر این است که سناش از من بالاتر است، یا به خاطر اینکه آدمهای دور و برش نویسنده بودند و اینها.
ته دلم خودم هم میدانم که اینها همه بهانه است و نوشتن آن هم خوب نوشتن تمرین مدام میخواهد و تکرار و تکرار و اینکه یک آدم دلسوزی باشد که راه و روش درست را به آدم نشان دهد.
الان میتوانم بهانه بیاورم که چون آن آدم راه و چاهدان در اطرافم نیست پس من نتوانستهام مالی شوم و همین طور نشتهام به زرت و پرت کردن.
خب برای امروز زرت و پرت کردن و شر و رو نوشتن کافیه.
ميدوني الي منم اين طوري ميگم به خودم غافل از اينكه همينها كه نوشته ميشه همون نوشتنه و خوب نوشتن!
پاسخحذف