گاهی هم انقد از هم دور میشویم که دلم میگیرد ولی خوبیش این است که هر وقت از ته دل صدایش کردم بیجوابم نگذاشته.
چهارشنبه خیلی بدی رو گذروندم، سردرد تهوع و اصلن نفهمیدم از ظهر به بعد چطور گذشت...
چند روز داره بارون میباره و من مطمئنم این به خاطر نالههای زمینهای خشک و درخت و جانورها است که از دست این بشرهای دو پا زندگیشون رو به تباهی و نابودی میره.
آدمها همین بشرهای دو پای پر مدعا، همینها که مدام از همه چیز مینالند همینها که بهم رحم نمیکنند، چطور انتظار دارند با این همه ظلمی که بهم میکنند صدایشان به خدا هم برسد...
روزگار پر تزویری است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر