۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه

کافه‌نشینی


هوا ابری و مه‌آلود و خبری از آفتاب و گرما نیست. دلم می‌خواد کمی اطراف خونه قدم بزنم ولی بی‌حوصله‌ام.
چن روز دیگه ایران عید نوروز و خوشحالم که اونجا نیستم. سال‌هاست که دیگه عید نوروز خوشی و سرمستی قدیم‌ها رو نداره. دیگه از زبون و پاپیون و کاکایو خبری نیست. دیگه اون هیجان برا پیدا کردنذجای شیرینی و آجیل نیست. بچه‌های فامیل بزرگ شدن و بعضی‌هاشون همچین خودشون رو می‌گیرن انگار نه انگار یه زمان هم‌بازی بودیم و از همهذبدتر و مصیبت‌بارتر اینکه دیگه مادربزرگ نیست...اسکناس نوی لای قرآن مادربزرگ هم نیست...
حسرت‌های نوروز وقتی بیشتر می‌شه که می‌بینی خنده و شادی آدم‌ها هم از سر تظاهر.
طرف تو دلش از این‌که فلانی ماشین نو خریده داره از وسط جر می‌خوره، اون یکی تو دلش آشوب قسط‌های عقب افتاده است، هزار و یک بدبختی تو دل همه آدم‌هاست چون دیگه مثل قدیم‌ها صداقت و قناعت و دور هم بودن اصل نیست. اصل این شده که با خرید فلان چیز و بهمانذچیز تا خرهره بری زیر قرض ولی پوز بقیه رو بزنی! ملت مدام نق می‌زنن نداریم، غر می‌زنن گرونه ولی از دک و پوزشون کم نمی‌شه!!! همینه دیگه تا خرخره توی تجمل و تظاهر فرو رفتن ولی برای کارای اساسی نه وقت دارن، نه اعصاب و نه حوصله.
خوبی مردم این‌جا اینه که ساده‌ان، کسی دنبال این نیست پوز اون یکی رو با ظاهر و تیپ یا ماشین و خونه و زندگی‌ش بزنه. می‌ری خرید می‌بینی انقد راحت و ساده و مرتب طرف اومده آدم احسالس آرامش می‌کنه. فک نمی‌کنه یهویی از یه سیاره دیگه افتاده وسط یه جماعت پر ادعا و پر از فیسان و چسان.
کافه رفتن اینجا خیلی عادی، بخشی از زندگی روزمره است. مخصوصن روزهای آفتابی جلی خالی تو کافه‌ها و حتی بیرون کافه‌ها به سختی پیدا می‌شه.اینجا یه کفه سفارش می‌ی میشه یک یورو و بیست و پنج سانتیم. بعد اگکر همین کفه رو با شیرینی سفارش بدی کمتر از دو یورو می‌شه. یعنی می‌تونی با یه هزینه کم هر روز بری کافه و ساعت‌ها اونجحا بشینی و گپ بزنی( البته جاهای مختلف قیمت کفه و چای فرق داره ولی اونقدر فاحش نیست که از خیر سر خوردنش بگذری).
تو ایران این سال‌ها کافه نشینی مد شده، یه جور کلاس شده که بیشتر مخصوص قشر متوسط به بالاست و اینا. می‌ری یه شیرکاکایو با یه کیک شکلاتی می‌خوری کم‌کم پونزده تومن پات می‌افته! این ارزون‌ترین قیمت برا کافه‌نشینی، تازه یه ساعت بشینی میان چپ چپ نگات می‌کنن که یعنی بلند شو برو!
در کل حس خوب و آرامشی که در کافه‌های ترکیه و اینجا هست به هیچ‌وجه تو ایران وجود نداره. این حس تظاهر، فخر فروشی و احساس متفاوت بودن تو همه بخش‌های زندگی مردم جوری فرو رفته که آدم از معاشرت کردن هم حالش بهم می‌خوره و ترجیح می‌ده نهایتن بره تو یه پارکی بشین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر