۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۶, شنبه

قبح دروغ ریخته

مثلن می‌خواستم دو هفته پایانی اردیبهشت را شهرگردی کنم ولی حتی یک بار هم نتونستم با دل خوش و خیال راحت پام رو تو خیابون‌ها بذارم چه برس به گشت و گذار.
از یه طرف درگیر دندون هام هستم. از یه طرف دیگه این مدت هوت تقریبن آلوده بوده و هر بار که بیرون رفتم بعد چن دقیقه این گرد و غبار خودش رو تو سلول هام به حدی فرو کرده که به سختی نفس کشیدم و ترحیج دادم تو خونه بمونم.
 «ف» بالاخره خونه خرید و تا چند روز دیگه به خونه جدید اسباب کشی می‌کنن. فعلن مامانش پیشش هست و من فقط یکی دوبار رفتم بهش سر زدم.
دخترش که پارسال همین روز‌ها و یک ماه زود‌تر از موعد به دنیا اومد حالا برا خودش وروجکی شده که سر و کله زدن باهاش انرژی و توان خاصی می‌خواد.
دیروز رفتم و کادوی تولد دخترک رو بهش دادم، کلن خودم بیشتر ذوق و شوق دارم تا اون بچه!
دیروز روز فوتیالی ایران هم بود. ولی نتیجه ورزشگاه تبریز و خوشحالی مردمی که از نتیجه واقعی خبر نداشتن و حال و روز مربی تراکتور خیلی ناراحت کننده بود. یه عکس از مربی دیدم بعد از اینکه فهمیده تیم‌اش قهرمان نشده واقعن داغون کننده بود... خیلی. یعنی ارزش این رو داشت که این همه آدم رو سر کار بذارن؟ نکبت دروغ همه جا رو گرفته...
قبح دروغ گفتن از بین رفته، مثل قبح خیلی چیزای دیگه... در اصل چیزی به اسم اخلاق هر روز داره تو کشور ما کم رنگ و کم رنگ‌تر می‌شه.
وقتی دروغی گفته می‌شه به واسطه اون دروغ رنجیروار دروغ‌های دیگه هم گفته می‌شه و این طوری اعتماد هم از بین می‌ره... اعتماد هم که از بین بره دیگه سنگ رو سنگ بند نمی‌شه.
به خرداد داریم نزدیک می‌شیم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر