اگر در شبکههای مجازی با اسم و رسم واقعی باشی که خب همواره عدهای دوست و آشنا پیدایت مینند و توقع دارند آنها را به صفحههایت راه دهی. در این مرحله ممکن من نوعی دوست داشت باشم آنها را وارد این حریم کنم یا نه! که در هر دو صورت دردسرهایی را هم به دنبال خواهد داشت. به نظرم مهم ترینش محدود شدن است. هی باید فک کنی چی بنویسی چی ننویسی که به فلانی بر نخوره، فلان برداشت رو نکن و... آخرش هم این میشود که از دست سوءبرداشتها و چرا این رو نوشتی، منظورت کی بود؟ من بودم والخ ترجیح میدی کلن قید حضور در شبکه رو بزنی... یعنی یه عده آشنا بلایی به سرت میارن که صد تا ناآشنا اینجور بلایی سرت نمیارن.
اینکه برات لینک بفرستن بگن تو این جمله منظورت فلان بوده و تو فلان فک میکنی دقیقن مثل کار باز... جو! اونا هم مطالبت رو پرینت میگیرن میذارن جلوت و میگن منظورت این بوده و انقدر تحت فشارت قرار میدن تا به گه خوردن بیفتی!
بعد میگیم اینا کی هستن؟ این بیشرفا از کجا اومدن؟ نخیر اینا از یه سیاره دیگه که نیومدن از وسطِ وسط خود ماها به اینجا رسیدن... به نظرم کلن ماها تو وجودمون دیکتاتوری، زورگویی، محدود کردن بقیه و این جور صفتها هست فقط میمونه که چقد بهشون پر و بال بدیم و فرصت پیدا کنیم برای بروزش!
تو این شبکههای اجتماعی رفتارها و برخوردهامون بخشی از این خصلت (؟)های درونی رو نشون میدیم. اینکه برا نوشته یک نفر تعیین تکلیف میکنیم، اینکه طرف رو وادار میکنیم عکس العمل عصبی نشون بده، اینکه کاری میکنیم به غلط کردن بیفته یا قید حضور در شبکه رو بزن. بعد اسمش رو میذاریم بحث یا اظهار نظر. خب این چه بحث یا اظهار نظری که انقدر عصبیت توش موج میزن! چرا انقد فک میکنیم بقیه باید به ساز ما برقصن و اگر نرقصیدن میشه انقد بهشون تحمیل کنیم تا کوتاه بیان.
الان من وسط همین مصیبت گرفتارم، این فلان توییتی که نوشتم منظورم چی بوده؟ چرا اینجور نوشتن؟ و انتظار برای معذرت خواهی!!!
دیگه ادم چی بگه! انگار باید برگرده به همون دوران اصیل غارنشینی، بره برا دل خودش رو دیوار غار یه چیزی بکش و بعد وقتی مرد تازه یه عده پیدا میشن میخوان سر در بیارن که منظورش از اون شکل چی بوده ولی حداقل تا وقتی زنده اس بقیه کاریش ندارن و مشغول نقاشیهای خودشون هستن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر