۱۳۹۴ خرداد ۱۵, جمعه

گل های لاله عباسی


یه سال، دو سال، پنج، ده، بیست، بیست و پنج...
خونه مادربزرگم دو تا باغچه داشت یکی پر از نعنا بود با درخت انار و یکی درخت نارنج و ازگیل داشت با گل...
گل فصل بهار و تابستون لاله عباسی بود، اونم نه فقط صورتی که زرد و حتی گاهی سفید.
خلاصه لاله عباسی ها عصرها بعد از رفتن کامل آفتاب و خنک شدن هوا باز می شدن تا صبح.
من از بچگی و زمانی که اومدیم به این خونه باغچه دار، عادت داشتم آخر فصل که می شد و  با خشک شدن گل ها خشک وتبدیل تخم هاشون از سبز به سیاه اون ها رو جمع کنم بریزم تو قوطی کبریت های کوچیک تا سال دیگه تو باغچه خودمون بکارم.
خلاصه که سال های زیادی کارم این شده بود که از تخم های همه رنگ لاله عباسی خونه مادربزرگم و حتی گل های لاله عباسی رنگی تو باغچه های کوچه، خیابون می آوردم تو باغچه خونمون می کاشتم. اما، اما...صورتی، تنها رنگ لاله عباسی های خونه ما بود.
هر کسی یه چیزی می گفت، یکی می گفت به خاطر خاک باغچه است، اون یکی می گفت این غالبه و...
دیگه بعد از سال ها اون شور و هیجان برای داشتن لاله عباسی غیر از صورتی از سرم افتاد. اصلن هم این موضوع یادم نبود.
 چند روز پیش ها رفتم ببینم وضع قلمه حسن یوسف چطوره! دیدم که تو گلدون هنوز جون نگرفته، رفتم سمت باغچه ببینم وضع ریحون ها چطور! اصل یه چیزی دیدم باور نکردنی، اعجاب آور...بعد این همه سال نه یه سال و دو سال و ده و بیست سال بلکه 25 سال کنار دو تا بوته گل لاله عباسی صورتی یه بوته گل لاله عباسی دیدم با گل های زرد رنگ با رگه های ظریفی از صورتی. شوکه شدم. یادم افتاد به همه سال هایی که با صبوری تخم ها رو می کاشتم و متنظر می شدم ببینم گل ها چه رنگی ان، انقدر صورتی تکرار شد که حالا با دیدن این گل های زرد واقعن هیجان زده شدم و بعد... این که چقد زمان گذشته تا یهویی و بی خبر این اتفاقی که سال ها منتظرش بودم، رخ داده... ربع قرن!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر