صبح روز سوم پاییز است و هوا نسبتن سرد. داشتم خواب بدی میدیدم و از بیدار شدنم در این صبح زود روز تعطیل خوشحالم. خواب بدی میدیدم و وقتی بیدار شدم گفتم خدا رو شکر که از اینجا میروم. داشتم با خودم خواب لعنتی رو مرور میکردم که شنیدم تلویزیون آمار ایرانیهای کشته شده در فاجعه منا رو ۱۴۹ زایر اعلام کرد و باز قلبم گرفت. دیروز موقع برگشت از خرید دیدم که پارچه نوشتههای خیرمقدم برای حاجیها زده بودند سر در چند خانه... خدا میداند چند خانواده عزادار شدند... خدا میداند چقد زجر کشیدند تا خبری از زنده یا مرده عزیزانشون به دست بیارن... خدا...
کاش بساط این عمره و حج به کل برداشته بشه. کاش اونایی که استطاعت مالی دارن بیان پول این حج رو بزنن به هزار درد و زخم مردم خودمون... کاش میدونستیم صاحب اون خونهای که میرید دورش بگردیدف از رگ گردن به هر کدوممون نزدیکتره...
کاش بساط این عمره و حج به کل برداشته بشه. کاش اونایی که استطاعت مالی دارن بیان پول این حج رو بزنن به هزار درد و زخم مردم خودمون... کاش میدونستیم صاحب اون خونهای که میرید دورش بگردیدف از رگ گردن به هر کدوممون نزدیکتره...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر