وقت برای نوشتن روزهایم را دارم ولی چرا نمینویسم؟ تنبلی یا تهی شدن از همه چیز!
گاهی احساس میکنم از کلمه و معنا تهی شدم و بعد حالم به شدت بد میشود. ناامید و پر غصه. نباید اینطور باشم، نباید. ولی هستم، گاهی میشوم.
فکر میکردم به روزهایی که گذشته. از سردرد و استرسها خبری نیست. یکی از دلایلش مطمنن دوری از اخبار است. یکسال شاید بیشتر است که خبرها را از روی سایتها دنبال نمیکنم، مگر از روی توییتر در حد تیتر و گاهی کمی بیشتر از تیتر. از وقتی هم که آمدم اینجا خبری از اخبار صدا و سیما نیست چیزی که قبلتر هر روز مجبور بودم بشنوم. یک جوری اگر صدایی از رادیو یا تلویزیون در خانه نمیپیچید چیزی کم بود. صدا و سیما با آن همه خبرهای پر از استرس آن همه راست و دروغ سیاهی و سفیدی خودش را به چارچوب خانهها تحمیل کرده حالا بیا و بگو ما اصلن تلویزیون نمیبینیم و فلان...از واقعیت نمیشود فرار کرد. حجم اخباری که هر روز از رسانههای مختلف پخش میشود با گذشت زمان روح و روان آدم را ذره ذره خرد میکنید، مییابد و گاهی تمام روح و روان آدمی را میبلعد.
دلم میخواهد پشت میز چوبی جودی ابوت یک که مینشینم بتوانم بنویسم. خوب و دوستداشتنی ولی هنوز قدرتش را ندارم.
مطمنم دیر یا زود از روزمرهگی دست میکشم و مینویسم. جوری مینویسم که خودم دوستش داشته باشم.
گاهی احساس میکنم از کلمه و معنا تهی شدم و بعد حالم به شدت بد میشود. ناامید و پر غصه. نباید اینطور باشم، نباید. ولی هستم، گاهی میشوم.
فکر میکردم به روزهایی که گذشته. از سردرد و استرسها خبری نیست. یکی از دلایلش مطمنن دوری از اخبار است. یکسال شاید بیشتر است که خبرها را از روی سایتها دنبال نمیکنم، مگر از روی توییتر در حد تیتر و گاهی کمی بیشتر از تیتر. از وقتی هم که آمدم اینجا خبری از اخبار صدا و سیما نیست چیزی که قبلتر هر روز مجبور بودم بشنوم. یک جوری اگر صدایی از رادیو یا تلویزیون در خانه نمیپیچید چیزی کم بود. صدا و سیما با آن همه خبرهای پر از استرس آن همه راست و دروغ سیاهی و سفیدی خودش را به چارچوب خانهها تحمیل کرده حالا بیا و بگو ما اصلن تلویزیون نمیبینیم و فلان...از واقعیت نمیشود فرار کرد. حجم اخباری که هر روز از رسانههای مختلف پخش میشود با گذشت زمان روح و روان آدم را ذره ذره خرد میکنید، مییابد و گاهی تمام روح و روان آدمی را میبلعد.
دلم میخواهد پشت میز چوبی جودی ابوت یک که مینشینم بتوانم بنویسم. خوب و دوستداشتنی ولی هنوز قدرتش را ندارم.
مطمنم دیر یا زود از روزمرهگی دست میکشم و مینویسم. جوری مینویسم که خودم دوستش داشته باشم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر