۱۳۹۴ اسفند ۲۷, پنجشنبه

مغازه

امروز یبه سر رفتیم فرمانداری برای تمدید پاسپورت او. مثل دفعه‌های قبل یه صف طولانی جلوی در کشیده بودن برای بازرسی. گاهی وقتا آدم فک می‌کنه فقط تو ایران هست که یهویی مردم تو صف جلو می‌زند و این حرفا ولی دیروز دیدم که ژن بیش‌عوری همه جا هست و رعایت نکردن حقوق بقیه ربطی به ایران و جاهای دیگه دنیا نداره. ما تو سرما ایستاده بودیم تو صف که یه مرد چشم رنگی اومد ایستاد کنار صف و همینجور که صف پیش می‌رفت خودش رو چپوند تو صف و رفت جلو...
قبلن هم گفتم پروسه کارهای اداری اینجا روی ایران رو سفید کرده. کار تمدید گذرنامه حداقل هشت هفته طول می کشه...
بعد از فرمانداری برگشتیم سکمت خونه ولی وسط راه گفتیم یه سر هم بزنیم به یک عدد کاک تنها و یه استکان چایی باهاش بخوریم. رفتیم چای خوردیم و اگر سماجت خودمون نبود ناهار و شام و صبحونه فردا رو هم نگهمون می‌داشت. این کاک خوش قلب رفتار و اخلاق جوری که بعضیا ازش خیلی راحت سواستفاده می‌کنن. طرف اومده خونش گفته از قهوه‌سازت خوشم ‌میاد تو که قهوه نمی‌خوری؟ بدش به من. اونم گفته برا مهمونام هست و نهایتن طرف ورش داشته برده اینم روش نشده محکم بگه نه. حالا چن خریبده بوده؟ ۱۵۰ یورو.
بعد از خونه کاک اومدیم خونه خودمون ناهار خوردیم و رفتیم سمت خونه مامان ع. قرار بود ما رو ببره یه مغازه اجناس دست دوم. این مغازه توسط افراد مسن و به اصطلاح داوطلب و خیر اداره می‌شه. افراد وسایلی که نیاز ندارن مثل انواع تخت، میز، کمد و خیلی چیزای دیگه رو میارن اینجا و با قیمت‌های خیلی کم برا فروش می‌ذارن. استقبال از اجناس مغازه عالیه. گاهی میزهای چوبی در حد نو رو می‌شه با سی چهل یورو خرید در حالی که قیمت واقعی‌شون ممکنه در حد چن صد یورو باشه. حضور در چنین جاهایی خیلی جالب و گاهن هیجان انگیزه. اگه در ایران بودغالبن چنین چیزهایی رو در حد جنس لوکس قدیمی با قیمت‌هایی در حد خون بابای طرف می‌فروختن.
بعد از دیدن این مغازه رفنتیم سکت یه فروشگاه عربی که گوشت حلال می‌فروشه. مامان ع می‌خواست گوشت بهره و تاکید داشت که حلال باشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر