هیچوقت فک نمیکردم یک کاموا و دو تا میل بافتنی بشن همدم و مونسم. خوشحالم از بودنشون. خوشحالتر اینکه قبل از اومدنم به مامانم گفتم دونه انداختن رو یادم بده و توانستم دست تنها با هر مکافاتی خودم دونه بندازم و شروع کنم به بافتن. دوستی دارم که استاد بافتنی و قلاب بافیه. دلیل اصلیش هم اینه که از بچگی کنار مامانش یاد گرفته ضمن اینکه خیلی بااستعداد و خوش سلیقه هم هست. ولی من یه زمانی میگفتم چیه ملت میرن دنبال گلدوزی، خیاطی و بافتنی...واقعن خام و ناپخته بودم. درسته هر کسی علایق و سلایق با بقیه فرق داره ولی به نظرم بافتنی و خیاطی نقاشی و خوشنویسی یه هنرهایی هستن که به آدم حس اعتمادبنفس میدن، حس مفید بودن حس خلق و آفرینش...کلن هنر همینه یه جور زایش دوباره....آدم هر هنری داشته باشه مطمنن یه روزی یه جایی به کارش میاد. بهنظرم این اشتباه بود که تو یه دوره ما میگفتیم فلان کار مال دخترای فلانه، بیسار کار مال فلانیا، اصلن این کارا در سطح ما نیست و الخ...تجربه بهم یاد داده هر هنری و هر توانایی و تخصصی یه جایی به کار میاد و ارزشمند هست. هر چند در بازهای از زمان و مکان بیارزش باشه و یا اصلن توجهی بهش نشه. الان تو اینستاگرام خانمهای زیادی دارذن از هنر دستشون کسب درآمد میکنن. جدا از بحث اقتصادی هنر و سر و کار داشتن با رنگ، موسیقی و ...یه حالتی از طراوت و شادابی به آدم میدهد که مثلن ساعتها کار خبری یا سایر کارها فاقد این حال و احوالات خوب هستن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر