۱۳۹۵ مرداد ۲۴, یکشنبه

مزرعه‌گردی

داشتم در مورد تنبلی و قرطی بازی تبلتم می‌نوشتم و اینکه هفته قبل بالاخره نامه‌ای که در ظاهر منتظرش نبودم ولی از ته دل هر روز انتظار آمدنش را می‌کشیدم آمد. داشتم با آب و تاب می‌نوشتم که تبلتم  یهویی خاموش شد و همه نوشته‌ها پریدند هوا و دود شدند.
جمعه هفته قبل حوالی ساعت دو و نیم که قرار بود بریم سمت مزرعه صندوق پست را چک کردیم و به‌به نامه آمده بود و برای ۳۱ اکتبر نوبت معاینه پزشکی و کلاس نصف روز آشنایی با فرهنگ و الخ را داده بودند و همه اینها سرجمع یعنی اینکه بالاخره کارتم آمد:)
بعد از این اتفاق مبارک رفتیم سمت مزرعه. تکه‌های ابر مثل کلم‌های قمری در آسمان آبی پخش بودند و زمین تا آنجا که چشم کار می‌کرد سبز بود و زیبا. گوجه فرنگی، فلفل، بادمجون و خیار در گلخونه‌ها بودند و سبزی خوردن و توت فرنگی و هویج و اینها در زمین های سر باز. کلن منظره انقد زیبا و هیجان‌انگیز بود که نگو. دیگه چیدن خیار و توت‌فرنگی که اصلن قابل توصیف نیست.پر از حس لذت و هیجان بود اونجا.

همون ابتدای ورود به مزرعه یه بخش بود که فرغون های کوچیک  و حتی لودر و تراکتور برای بچه ها گذاشته بودند و بچه ها علاوه بر بازی با اونها اجازه داشتند همراه خانواده با فرغون شخصی خودشون برن سر مزرعه.


 مردم اکثرا خانوادگی اومده بودند و هر کدوم یه فرغون دستشون بود و رفته بودن یه سمتی، هم می خوردن و هم می چیدن.

تجربه چند ساعت گشت و گذار در چنین محیط زیبا و آرامش بخشی یک روز در هفته خیلی خیلی لذت بخش و دوست داشتنی هست.
در مناطق مختلف جایی که زندگی می کنیم باغچه هایی رو اجاره می دن و هر کس می تونه با پرداخت هزینه های ماهیانه محصولاتی که دوست داره رو اونجا بکاره و این هم تجربه خیلی جالبیه. برای من که گاهی می رم پیاده روی و از کنار این باغچه ها می گذرم واقعن هیجان انگیزه.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر