۱۳۹۶ اسفند ۱۹, شنبه

غار لازمم

صبح شنبه‌اس، هوا تقریبا ابریه ولی اون دور دورا یه کورسویی از آفتاب به چشم می‌خوره. از ساعت چهار صبح بیدارم ولی افتادم تو تخت. پنجشنبه عصر رسیدم خونه؛ خسته و کوفته. دیروز فقط یه کم وسایل رو جمع کردم ولی همچنان همه‌چیز کف اتاق ریخته، اصلن حس و حال اینو ندارم که وسایل رو تو کمدها جا بدم. کاش زودتر از این خونه بریم. پله‌ها و جا کفشی پر از خاک شده و تعمییر طبقه پایین همچنان ادامه داره، به شدت به غار نیازمندم و با خودم هم درگیر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر