۱۳۹۶ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

پایان ۹۶

یکساعت دیگه سال نو میشه ولی من کرخت و بی‌حوصله زیر پتو سنگر گرفتم. از دیروز انگار یه توده غم و ناراحتی اومده جا خشک کرده کنار قلبم؛ سنگین و تلخم.
کاش آدما بتونن این ساعت‌های آخر سال کمتر منفی‌بافی کنن، کمتر حرص بخورن! چرا یهویی انقد تیره و تار میشن؟!
دلم گرفته و با بدبختی تونسم خودم رو راضی کنم یه سفره دست و پا شکسته پهن کنم، یه کم خونه رو جمع و جور کنم فقط در همین حد.
کاش سال دیگه پر باشه از سلامتی، سلامتی و شادی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر